دل نوشته های دور

تو بکوش زبان و جسمت برسند به ذکر و مستی / تو بــدان بــدان زمان تو بخـدا خـدا پرستي

چه روزهای خـــوبی بود مـا دو تا برای هم

شعر میگفتیم و میخوندیم ما با صدای هم

خنـده از لبهـای ما لحظه ای دور نمی شد

هیچکسی مثال ما با یارش جـور نمی شد

شوق ديـــدار ما اصلا خط پـــايانی نداشت

جای پای صحبتامون خبراز عاشقی داشت

اما حیف که زودگذشت روزهای قشنگمون

فاصله آمــد بـــــرد شور و شوق قلـبمـــون

تو میگی که بد شـدم شایدم تو بد شـدی

راه دل شکستن بد جــــــوری بـلـد شـدی

دیگه اون روزهــا گذشت روزای قشنگ مـا

دلامون سنگی شـدن هــر دومـون آدم نما

گم شدن خنـده هامون عین مرغ بی پنــاه

دیگه حتـی نمیخوایم بکنیــم به هــم نـگاه

نوشته شده در پنجشنبه ۲۸ مهر ۱۳۹۰ساعت 10:0 توسط جواد مهاجرپور ( مهاجر )| |


Design By : Night Skin