دل نوشته های دور

تو بکوش زبان و جسمت برسند به ذکر و مستی / تو بــدان بــدان زمان تو بخـدا خـدا پرستي

پس از سالها جـدايي از عــزيزم

ز چشمانـم هنــوزم اشك ريــزم

جدا بوديم به ظاهر من پس خاك

عــزيزم جايگاهش بــود به افلاك

ولي يك دم منش تـركش نكردم

به بالينش دعــا و مــــويه كـردم

به دو گفتـــم تــويي تنها اميـدم

چه سـالها در كنـــــارش آرميدم

چه شب ها تا سحر بيــدار بودم

ز عشق روي او بيمــــــار بــودم

خـداوندا پس از سالهـــا مـــرادم

بدادي زين جهت من شاد شادم

عزيزم در كنـــــــارم من بـــــر او

نــوازش ميكنم يك ســر ســر او

نوشته شده در پنجشنبه ۴ اسفند ۱۳۹۰ساعت 13:14 توسط جواد مهاجرپور ( مهاجر )| |


Design By : Night Skin