دل نوشته های دور

تو بکوش زبان و جسمت برسند به ذکر و مستی / تو بــدان بــدان زمان تو بخـدا خـدا پرستي

رفتی و با تو دلم رفت ، دیگه روز خوش ندارم

رفتی و در انتظارت ، پایه یک چوبه ی دارم

رفتی و دیگه چشامو ، من نبستم حتی تو خواب

میدونی مثل کسیم ، همه چیزش رفته رو آب

میدونستی که چه سخته ، دوری و چشم انتظاری

چه قدر بچه بودم من ، میدونم دوستم نداری

اگه یک روزی دوباره ، چشمای تو رو ببینم

میگم بی ترس و بهانه ، که بدون تو میمیرم

کاش میشد دوباره تکرار ، روزی که تو رو میدیدم

میدونی خدایی و چند بار ، تو سرم نقشه کشیدم

آنقدر گل میخریدم ، که لبات به خنده وا شه

نمیذاشتم حتی یک روز ، چشت از چشم جدا شه

اگه یک روزی دوباره ، چشمای تو رو ببینم

میگم بی ترس و بهانه ، که بدون تو میمیرم

نوشته شده در یکشنبه ۳۱ تیر ۱۴۰۳ساعت 11:45 توسط جواد مهاجرپور ( مهاجر )| |


Design By : Night Skin